همیشه نوشتم...اما لحظهای که حس کردم کسی هست نوشتههامو میخونه پاک کردم...انگار که دوست ندارم کسی بدونه چقدر ضعیف هستم....چقدر بخاطر یه اشتباه دارم خودمو زجر میدم....همیشه دوست داشتم یه آدم فوق العاده باشم اما نفهمیدم برای فوق العاده بودن نیاز هست آدم اشتباه هم کنه حتی اگه این اشتباه باعث بشه بشکنم....این اشتباه باعث شد بفهمیم رو هدفی که دارم اراده کافی ندارم براش تلاش نمیکنم....فقط حرفهای قشنگی براش گفتم....اما هدفهام نیاز به حرف قشنگ ندارن....اما من تلاش رو نمیدونم چطوری شروع کنم...هزاران کار هست باید انجام بدم اما نمی دونم اول باید کدومو شروع کنم...از یه طرف هم احساس خستگی شدیدی دارم...ذره ذره جسمم خسته هست....و....عادت کردم یه جا بشینم به صحفه گوشی زل بزنم...و این آسانترین کاری هست که برای خودم انتخاب کردم....هیچ حرفی روم تاثیر ندارن...هیچ چیز....حتی نوشتههام هم پرشی هستن.
دیوان عالی آمریکا ، 4 بازدید : 614
يکشنبه 19 مهر 1399 زمان : 0:37